- جلوه گر
آشکار، نمایان و درخشان
معنی جلوه گر - جستجوی لغت در جدول جو
- جلوه گر
آشکار، پدیدار، پدید، پیدا، ظاهر، متجلی، منجلی، نمایان
- جلوه گر
مبهرجٌ
- جلوه گر
Gaudy
- جلوه گر
criard
- جلوه گر
кричущий
- جلوه گر
چمکدار
- جلوه گر
яркий
- جلوه گر
grell
- جلوه گر
mkali
- جلوه گر
চোখ জ্বালা করা
- جلوه گر
jaskrawy
- جلوه گر
gösterişli
- جلوه گر
派手な
- جلوه گر
צורם
- جلوه گر
चमकदार
- جلوه گر
mencolok
- جلوه گر
แสบตา
- جلوه گر
schreeuwend
- جلوه گر
estridente
- جلوه گر
sgargiante
- جلوه گر
chamativo
- جلوه گر
华丽的
- جلوه گر
화려한
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای ناز و عشوه، شیوه کار، شیوه باز، کنایه از معشوق دارای ناز و عشوه
(بِوَ / وِ گَ)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: ب + لاوه + گر، در عبارت زیر از تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است و ظاهراً بمعنی تائب و متضرع و زاری کننده و از گناه بازگردنده است: در روایتی آمد که هر پیغمبری که قوم او را هلاک کردند به مکه آمدی با آنکه بلاوه گر با او بودندی و آنجا عبادت میکردی تا با پیش خدای شدی. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ اول ج 2 ص 417 و چ دوم ج 4 ص 415)
آن که دارای روش و طریقه است، معشوقی که به همه فنون عاشقی آگاه است و ناز و کرشمه به کار برد، حیله گر
بروز، تجلی، جلوه نمایی، ظهور، نمایش، نمود